جدول جو
جدول جو

معنی فرو کوفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرو کوفتن
کسی را بر زمین زدن، میخ یا چیز دیگر را کوبیدن و بر زمین فرو کردن، کوس و دهل را نواختن و به صدا درآوردن
تصویری از فرو کوفتن
تصویر فرو کوفتن
فرهنگ فارسی عمید
فرو کوفتن
بر زمین فرو کردن: میخ هر کجا فرو کوبند ثابت و استوار ماند، زدن کوبیدن: کوس فرو کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو کاستن
تصویر فرو کاستن
تنزل دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرو گرفتن
تصویر فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو نوشتن
تصویر فرو نوشتن
((~. نِ وِ تَ))
طی کردن، درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره کوفتن
تصویر ره کوفتن
طی طریق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو کشتن
تصویر فرو کشتن
خاموش کردن آتش یا چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو کشتن
تصویر فرو کشتن
خاموش کردن (آتش و چراغ) اطفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو کشتن
تصویر فرو کشتن
((~. کُ تَ))
خاموش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
Indulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
потворствовать , вмятина
دیکشنری فارسی به روسی
sich hingeben, eindrücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
впадати в розкіш , вмятина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
लिप्त होना , धक्के से नुकसान पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
افار , دفع
دیکشنری فارسی به عربی
빠지다 , 움푹 들어가다
دیکشنری فارسی به کره ای
甘やかす , へこませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
หลงระเริง , บุ๋ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
বিলাসিতা করা , গর্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
عیش کرنا , گڈمڈ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از طبل فرو کوفتن
تصویر طبل فرو کوفتن
طبل نواختن طبل زدن
فرهنگ لغت هوشیار